untitled-1

 

مد از راه رسيده است تا غرائز طبيعي را سركوب و پايمال كند

 

بسياري از خونندگان گرامي مجله جوانان از من خواسته اند كه بحث هائي را در رابطه جسماني زن ومرد در مجله آغاز كنم. اين پرسش ها اغلب اينگونه مطرح مي‌شود كه…> چرا من از رابطه جنسي با همسرم لذت نمي‌برم؟ با اينكه ما فقط پنجسالي است ازدواج كرده ايم نميدانم چرا شـوهـرم هـمـيـشـه احـساس خستگي و بي ميلي مي‌كند.او انتظار دارد كه من به سراغ او بروم. من بيش از شصت سال از سنم مي‌گذرد شوهرم را سه سال پيش از دســت داده‌ام. دوسـتــانـم ميگويند اگر سكس نداشته بـاشم بيمار ميشوم. منكه شوهر ندارم و نوه دار هم هستم بهتر است دوست پسر بگيرم و يا بايد بدنبال شوهر بگردم؟ چون نياز جنسي من كم نشده است…مدمويجنسزيباييدنيايپدرديدنيها< تكرار مي‌شود كه از نظر جسماني و رواني مرد توانايي پاسخ به همه ي  آن انگيزه ها را ندارد. آرام ميشود وبيقراري اش براي پيدا كردن همسر كاهش مي‌يابد.
حالا مي‌خواهم پلي از نوجواني به پرسش بانويي كه ميخواست بداند پس از شصت سالگي ونداشتن شوهر آيا بايد دوست پسر بگيرد يا نگيرد؟ بزنم. اصولا وقتي راجع به مسائلي صحبت مي‌كنيم كه >اخلاق< در آن دخـالـت مستقيم مي‌كند كار دشوارتر بنظر مي‌رسد. اگر پرسش اين باشد كه آيا زنان پس از شصت سالگي داراي نيازهاي جنسي هستند يا نه  پاسخ اين است كه اين نياز در آنان وجود دارد منتهي  بعلت بلوغ عاطفي و تجربه مثل دختر بيست ساله خود را به آب و آتش نمي‌زنند. درست است كه پس از يائسگي هرمونهاي بدن تغيير مي‌كند و ممكن است حالاتي را بوجود آوردكه احساس افسردگي يا خشم وبي رمقي بوجود بياورد ولي اگر زن در همان سن مصاحب دلخواه داشته  باشد و با او در ارتباط عاطفي مناسب قرار گيرد انگيزش جنسي در او همانطور و همانقدر بوجود مي‌آيد كه در سالهاي  پيش وجود داشته  است.
مغز آدمي از نظر كنش مربوط مي‌شود به هزاره هاي پيش… در هزاره هاي پيش قانون طبيعت  در رابطه زن و مرد دخالت داشت و هركه قدرت بيشتري داشت هر زني را كه وجــود داشـت تـصـاحـب ميكرد… عمرها كوتاه بود و بـسـيـاري از زنـان بـه سـن يائسگي نمي‌رسيدند.
امـا امـروز با تغذيه بهتر و بهداشت بيشتر وآگاهي مردم از روش زندگي به عمرها افزوده شده است: صد سال پيش كمتر زني به هفتادسالگي مير سيدكه غصه بخورد آيا سكس داشته باشد يا نداشته باشد ولي امروز در تلويزيون بانوان هفتاد ساله اي را مي‌بينيد كه با اندام ورزيده با جوانها رقابت مي‌كنند >بگذريم از اينكه گاه، جراحان درايـن مـورد دخـالـت هائي را دارند.<
بـنـابـراين بانويي كه در نهايت سلامت و تندرستي به سنين بالا رسـيـده است اگر در برابر نياز احساس جنس مقابل قرار بگيرد در او انگيزش رابطه پديدار ميشود. يـعـنـي هـر چقدر بيشتر با  مرد معاشرت كنند نياز به اين معاشرت را بيشتر احساس مي‌كنند اما اگر بهر دليلي به نيازهاي طبيعي وجود خود پاسخ مثبت ندهند  و هر بار كه تصور را بطه با مرد به انديشه آنان خطور كند آنرا سركوب كنند آرام آرام اين احساس به فراموشي سپرده ميشود. زندگي راهبهها را در نظر بگيريد آنها حتي درجواني وقتي به صومعه پناه مي‌بردند هر بار كه انديشه اي ازين قبيل را تجربه مي‌كردند به دعا مي‌پرداختند و انديشه خـود را بـه جاهاي ديگر جهت مي‌دادند. سركوبي نيازها  وبي توجهي به آن سبب ميشود كه آدمي انديشه ي آن نيازها را كمتر بخاطر بياورد و براي او راحت تر است كه آن نياز را واپس بزند.
اما اگر پرسش اين باشد كه زنان در سنين بالا اگر خواهان رابطه بامرد باشند درست يا نادرست است پاسخ من اين است كه درست است. آنچه در اينجا براي بسياري از زنان پرسشي بوجود مي‌آورد اين است كه اين درست بودن رفتار را بايد تحت چه شرايطي انجام دهند؟
اينها بر ميگردد به ساختار انديشه آدمي، بر مي‌گردد به باورهاي ما، حتي بر مي‌گردد به اعتقادات مذهبي كه هر كسي بر اساس آن اعتقادات براي خودش راه حلي پيدا مي‌كند. پرسش ديگر اين است كه اگر بانوان در سنين بالا در رابطه با مرد قرار بگيرنداز نظر رواني چه تغييراتي در آنان بوجود مي‌آيد؟ پاسخ من اين است كه مسلما اين رفتار آنان را به انديشه هاي  ساليان پيش پيوند مي‌دهد احساس مي‌كنند كه جوانتر شده اند، مورد علاقه هستند و هنوز ميتوانند از جذابيت خود سود ببرند. درواقع  تجربه امروز خود را به گذشته ها هماهنگ مي‌بينند. زندگي خود را  پايان يافته تصور نمي‌كنند. بهمين دليل است كه اين ارتباط  اهميت  پيدا مي‌كند. از سوي ديگر بسياري از زن و شوهرها بعلت اينكه سالها از زندگي آنان گذشته است كمتر در ديدارها يكديگر را لمس مي‌كنند واين نياز طبيعي كه هر كس در هر سني نياز به لمس شدن دارد از تنش زن و مرد كم ميكند و آنان را آرامتر مي‌سازد. خواب زن وشوهر بهتر ميشود.
به بانويي كه از من پرسيده است آيا در شصت و چند سالگي رابطه من درست يا نادرست است ميگويم كه بي ترديد درست است. درست است كه در آغاز طبيعت زن و مرد براي ادامه حيات آنان را بيكديگر نزديك مي‌كند تا نسل آدمي  پايدار بماند ولي در سنين بالا اين نياز از انحصار ادامه ي نسل خارج ميشود. زن ومرد ميدانند كه به صميمي ترين و صادق ترين  نيازهاي  انساني خود پاسخ ميدهند. آنها كه از من مي‌پرسند چرا خاموش و بي احساس و بي نياز هستم دليلش اين است كه  از غريزه خود سود نبرده‌اند. در مجاورت جنس مقابل قرار نگرفتهاند تا هورمو‌ن‌ها درخون آنها به حد نصاب برسد اين مرد است كه ميتواند اين هرمون ها را دروجود زن جاري سازد. بنابراين مغز ما اگر در اين رابطه فعال نباشد مثل عضله اي كه كار نكند ناتوان باقي مي‌ماند. در جواني، يك دختر وقتي  به آينده مي‌انديشد به مردي فكر ميكند كه بتواند  او را صاحب فرزند كند. غذا و مايحتاج خانواده را فراهم سازد… براي او مهم است كه مرد را توانا و قابل اطمينان به بيند و زن نجابت را با مرد توانمند تجربه مي‌كند احساس او اين است كه از گزند بلايا محفوظ مي‌مانم. ولي زن در سنين پس از يائسگي معمولا از مرز نيازها گذشته است.  فرزند و نوه دارد، اما سايبان غريزه همچنان چتر نياز را بر وجود او گسترده است. او مي‌خواهد مردي داشته باشد كه حرفهاي او را بفهمد و با او معاشر باشد تا هرمونهاي  لازم را در خود جاري سازد و همچنان زن باقي بماند.