1464-87

یک خواننده از جمع مهربانان همیشه پشتیبان مجله جوانان برایمان نوشتند:
شما مهربانانـه، فروتنـانه و بـا عشـق
از مرز 1500 شماره و 30 سال گذشتید

من وقتی اولین شماره مجله جوانان چاپ خارج از وطن را در مغازه های ایرانی دیدم، همه وجودم پر از احساسات شد، چون من درست از آغاز نوجوانی ام با «جوانان» در ایران آشنا شدم و این بار بعد از حدود 8 سال دوری، مجله جوانان را در خارج می دیدم، سال 1987 بود، هنوز جنگ در ایران ادامه داشت، هنوز سیل آواره ها و پناهنده های ایرانی به سوی ترکیه سرازیربود. هنوز ایرانیان در امریکا جا نیفتاده بودند، هنوز گروهی با شعارهای سیاسی، آنها را وا می داشتند تا چمدان ها را باز کنند و ببندند و در ساختن زندگی تازه، آینده ای مطمئن، شغل و سرمایه گذاری قابل اعتنا، همه دچار تردید بودند.
آنروزها جنگ قلم در شهر بیدار می کرد، جنگی نه علیه دشمن، بلکه علیه همدیگر! 99 درصد از رسانه ها برای هم خط و نشان می کشیدند، بعضی رکیک ترین ناسزاها را نثار هم می کردند، گروهی به گردنکشی و باج خواهی مشغول بودند، آن تعداد معدود حرفه ای صدایشان در این هیاهوها گم شده بود.
وقتی مجله جوانان را با خود به خانه بردم، آرزو کردم، وارد این بازیها، این درگیریها، این حرکت های غیرحرفه ای نشود و دیدم که خدا را شکر در گوشه به گوشه مجله، از عشق، از خانواده، از وطن، از فرهنگ و زبان فارسی، از همیاری دو نسل، از ساختن آینده سخن رفته است.
خیلی زود در بعضی رسانه ها، شاهد خط و نشان کشیدن علیه جوانان بودم، ازاینکه چون عضو باندهای مافیایی شهر نیست، دوام نمی آورد. اینکه چون فحش نمی دهد، چون گردنکشی نمی کند، باج نمی خواهد، هنرمندان را نمی ترساند، بقال و بوتیک دار، صاحب بیزینس را تهدید نمی کند، ماندنی نیست، لابد وابسته است، یا از رژیم پول می گیرد، یا جیره خوار سازمان سیا است!
نوشته بودند افکار این مجله در ده پانزده سال پیش فریز شده، بدنبال شیوه و روش استادشان ر. اعتمادی هستند، در جلسات حزبی و طرفداران رژیم گذشته حاضر نمیشوند، لابد دستور وحکم گرفته اند.
تنم لرزید، مثل خیلی از ایرانیان که خاطره های قشنگی از مجله جوانان ایران داشتند، از خود پرسیدم لابد ناچار میشود به این گروه ها بپیوندد، همرنگ جماعت بشود، لابد فحش و ناسزاها را از همین هفته شروع می کند، حتما وارد جنگ قلمی غیر حرفه ای ها می شود!
ولی دیدیم که در اولین یادداشت های سردبیر از پیشگامان رسانه ها در طی 10 سال گذشته تقدیر شده بود، از اینکه جوانان تازه از راه رسیده را بباد انتقاد گرفته اند، تشکرکرده و نوشته شده باید تحمل نقد داشته باشیم، این ها ریش سفیدان شهر هستند، شاید حق داشته باشند، ما داریم یاد می گیریم ولی اهل ناسزا، دشمنی و توهین و باج خواهی نیستیم، ما به همه آنها که پیش از ما شروع کردند خسته نباشید می گوئیم.
دیدیم که در سالگرد رسانه ها، جوانان اولین گل و یا اولین تبریک را گفت، دیدیم به همه عقاید و دیدگاه های سیاسی احترام گذاشت. در صورت لزوم حتی اطلاعیه هایشان را چاپ کرد. دیدیم که از تظاهرات، از تحصن ها، اعتصابات، جامع ترین گزارشات را تهیه کرد. دیدیم که بمرور انتقادگویان، دشمنان، حسودان، از در دوستی با جوانان در آمدند، باورشان شد، که یک گروه حرفه ای، جوان، پرانرژی، و مثبت و عاشق ایران قلم به دست گرفته اند، هنوز خود را شاگردان مکتب روزنامه نگاری می دانند، هنوز در جلسات مختلف شرکت می کنند و می آموزند.
بسیاری از هنرمندان که در طی ده سال زیر فشار تهدیدها و قلم های زهرآگین بعضی رسانه ها، زندگی شان تلخ شده بود، به سوی جوانان آمدند، دیدیم که همه شان در هر مصاحبه ای گفتند که پایگاه خود را یافته اند، جوانان عرصه فعالیت هایشان، نظرگاههایشان شد، از تریبون جوانان از پیش کسوتان قدردانی کردند، به تازه نفس ها و نسل جدید دست همکاری دادند.
دیدیم که شما بچه های جوانان بدون ادعا، برای اولین بار نشریه چاپ لس آنجلس را، به سوی ایالات مختلف، کانادا، اروپا و استرالیا، ژاپن پرواز دادید و دامنه آن به داخل ایران هم کشیده شد، برای اولین بار گزارشات تازه از ایرانیان سایر نقاط دنیا در مجله چاپ شد. هزاران ایرانی از طریق مجله جوانان، بعد از سالها، همدیگر را پیدا کردند و به دیدار هم شتافتند، من خودم شاهد بودم که صدها دختر و پسر هموطن بعد از مدتها، والدین و کسان خود را در اروپا، ایران و کانادا پیدا کردند، مادرانی که فرزندان گمشده شان را یافتند و عاشقان سرگشته ای که همدیگر را در سرزمین های غریب پیدا کردند.
من و هزاران نفر دیگر دیدیم، که جوانان چگونه از همه حرکت های مردمی، ملی و فرهنگی و اجتماعی حمایت کرد، همه اخبار و رویدادهای آنها را منعکس نمود. دیدیم چگونه با قلم توانای نویسندگان خود، تاریخ سرزمین مان، را با شیوه های نو ورق زد، بزرگان شعر و ادب و فرهنگ و هنر را دوباره به مردم و به نسل تازه شناساند و هیچگاه طلبکار و مدعی نبود، همیشه می نوشتید این وظیفه ماست، منتی بر سر کسی ندارم.
دیدیم در این 1500 شماره، چگونه از کلاس های فارسی، از مشاغل ایرانی، از جوانان موفق در سطح جهانی جانبداری کردید و یا افتخار مجله جوانان دانستید و دیدیم بعد از 40 سال، مجله جوانان از دیوار آهنین شوروی هم گذر کرد و مجله جوانان را به تاجیکستان برد و دیدیم که عاشقان ایرانی در آن سوی دنیا زندگی میکنند، چگونه رویای بزرگشان سفر به ایران و دیدار با هنرمندان از جمله گوگوش بود.
بعد از سالها مجله جوانان حتی دیوار سنگی و نفوذناپذیر هالیوود را هم شکست و گزارشگران خود را به مراسم اسکار، گلدن گلوب فرستاد و برجسته ترین سوپراستارهای بین المللی با مجله جوانان گفتگو کردند و در حالیکه مجله جوانان را با خوشحالی بدست گرفته بودند، جلوی دوربین ها ایستادند. من نه تنها خودم بلکه صدها نفر را می شناسم، که شاهد بودیم، مجله جوانان با کمک مردم، خانه آواره ها و پناهنده های تازه از راه رسیده را پر از اثاثیه و خورد و خوراک کرد، دهها مادر تنها و رانده شده از خانه فرزندان را با تهیه بلیط هواپیما و یک چمدان سوقات، با یاری مردم، به سوی ایران پرواز داد. ما شاهد بودیم، که چه بیمارانی از طریق مجله جوانان، تحت عمل های جراحی قرار گرفتند، حتی بیمارانی از ایران آمدند، یا از طریق ارسال کمک های مستقیم خود مردم در داخل ایران سر و سامان گرفتند.
ما دیدیم که مجله جوانان در تمام سالهای گذشته، طی 30 سال، طی 1500 شماره، همچنان رعایت اخلاق و احترام را کرده و هیچگاه سخنی توهین آمیز نثار کسی نکرد، به همه از هر صنف و دسته، عقیده، نظر، جنسی، احترام گذاشت و درهای جوانان بروی همه باز بود. دیدیم که همکاران مجله جوانان از همه ادیان و عقاید، از مسیحی، کلیمی، بهایی گرفته تا مسلمان، زردشتی، از ملی گرا، چپ گرا، سلطنت طلب و حتی مذهبی کنار هم سالهاست کار می کنند. و وقتی وارد دفتر جوانان می شویم، انرژی خوب و مثبت، چهره های مهربان وخندان و دنیایی از فروتنی و خلوص و عشق به ایران، تحت تاثیرمان قرار میدهد، من هر بار به بهانه ای به دفتر جوانان رفتم، همه درها باز بود، هیچکس را ساعتها به انتظار نگذاشتند، به هیچکس فخر نفروختند و همه را مهربانانه به آغوش گرفتند.
خیلی از شما بچه های جوانان، شاید دیگر نوجوان وجوان نباشید، گرچه از نسل سوم ایرانیان نیز در میان شما هستند و کار می کنند، ولی یادمان باشد، شماها با این مجله، قشنگ ترین لحظات را برای همه ما ساختید، شما به خیلی ها آموختید، می توان رسانه پر قدرتی بود، ولی مهربان وفروتن بود، دوست و یاور مردم بود.
شما در برابر بعضی دشمنی ها، کدورت ها، حسادت ها، همچنان مهربان بمانید، شما از جنس مهربانان، عاشقان ایران، دلبسته به مردم، وابسته به خانواده ها هستید، شما در طی 30 سال در طی 1500 شماره، با سه نسل به پیش آمده اید، به شما می بالیم که هنوز سرافراز هستید، هنوز ایستاده اید، چون همیشه در قلب مردم هستید، این امتیازات را آسان به دست نیاورده اید. شما 30 سال از عمر خود را گذاشته اید.
من، هزاران، دهها هزار و صدها هزار نفر که در طی سالها با مجله جوانان خاطره ساختند و خلوت خود را پر کردند، آرزو دارند سالهای سال بمانید و به مردم خدمت کنید.

1464-88