nagde_film1.1

 مروري بر فيلم: Horrible Bosses‌
كارگردان: ست گوردن
بازيگران: جستين بتيمن- كوين اسپيسي- جنيفرانيستن- جسين سوديكيس- كالين فارل- چارلي دي- دانالد ساترالند و جيمي فاكس

فرح شكوهي

ساختن فيلمهاي كمدي، باب نسل جوان و جذب دو نسل ميانسال و بزرگسال، كار آساني نيست بهمين جهت براي فيلم Horrible Bosses با سه فيلمنامه نويس معروف و پولساز >مايكل ماركويتز> <جان فرانسيس ديليجاتان گلدستين< ماهها كوشيده اند تا سناريوئي تهيه كنند كه سليقه هاي مختلف را راضي كنند.nagde_film1.2بجرات بيشتر بار اين فيلم بر دوش همان سه نفر و بعد بازيگران محبوب و توانايش بود و اگر بگوييم >ست گوردن<كارگردان فيلم زحمت زيادي نكشيده، دور از انصاف نيست، چون او سوار بر يك مركب آماده و سريع شده و پيش رفته است.
فيلم بر مبناي روابط ميان روساي خشن، ديكتاتور، قدرت طلب و كارمندان صادق، زحمت كش و نيازمند، كه بهر طريق مي‌خواهند شغل خود را حفظ كنند و گاه زير بار هر زوري ميروند، ساخته شده و همين سبب نفرت،كينه و انتقام ميشود.
جالب اينكه تماشاگر شاهد ظلم و زورگويي روساي بي انصاف و غير منطقي است، در دل عملشان را نكوهش مي‌كند ولي صداي خنده اش سالن را پر مي‌كند! اين ديگر هنر نويسنده، بازيگر و كارگردان است. فيلم زواياي مختلفي دارد، شايد بعضي صحنه ها تا حد افراط و ناباوري پيش رفته،ولي بنظر مي‌آيد كه فيلم آن لحظات را طلب مي‌كندو تماشاگر هم نياز به آن لحظات دارد تا از ته دل بخندد، البته خنده هاي اين فيلم بسبب فحش هاي ركيك و صحنه هاي ناهنجار نيست،nagde_film1.3 فيلم روي پيامهاي ويژه و برخوردهاي بظاهر واقعي تكيه دارد و تماشاگر را به انديشه وا ميدارد.
قهرمانان فيلم به ترتيب: نيك >جستين بيتمنكوين اسپيسيديو< نهايت ظلم و توهين را درحق كارمند زحمت كش و كوشاي خود روا ميدارد و درست در لحظاتي كه بايد پاداش زحمات اورا بدهد بر سرش ميكوبد و توي چشمانش نگاه مي‌كند و ميگويد: من ارباب تو هستم، صاحب تو هستم.
تماشاگر با نگاهي به چهره >نيك< احساس مي‌كند كه اين صاحب بودن واقعيت محض است، چرا كه نيك هيچ حركت و عكس العملي نشان نميدهد و با خود ميگويدكه لابد اين شيوه رياست و كارمندي است! الحق بازي كوين اسپيسي در نقش اين شخصيت نرم و روان  مثل هميشه نفس گير است.
دومين كارمند تحت ستم >كرت باك( بابي پليت( <كالين فارل) روبرو است بابي اين قدرت و اينnagde_film1.4 شكوه را از پدرش (دانالد ساترالند) به ارث برده است و درست برعكس او نه چيزي از رياست ميداند نه از رابطه با كارمندان و نه قلبي  درسينه دارد، نقش بابي را كالين فارل، با گريم كاملا متفاوت و بازي خوب ايفا مي‌كند.
سومين كارمند(ديل> )چارلي ديجوليا هريس( <جنيفرانيستن) يك زن مردخوار كه از هر لحظه اش براي ايجاد رابطه با ديل بهره مي‌گيرد ولي ديل كه تازه نامزد كرده و بسيار ساده و وفادار است دربرابر رئيس سكسي و زيباي خود مقاومت مي‌كند كه اگر فيلم را از دريچه كمدي آن نگاه نكنيم، باور اينكه ديل از جوليا بگذرد دور از باور ومنطق مي‌آيد.
سه كارمند تحت ستم، سه دوست صميمي كه از اين همه زورگويي به تنگ آمده اند، در پي انتقام بر مي‌آيند هر كدام به سهم خود حتي حاضرند تا پاي كشتن روساي خود پيش بروند ودر صدد نقشه مشتركي گرد هم جمع ميشوند.
روساي خشن و زورگو در روزگاري كه بيشتر كارمندان تحت فشار مالي هستند و آمار افراد بيكار هر روز بالا ميرود، اين روزها در جامعه امريكايي بسيار به چشم مي‌آيد بهمين جهت  سوژه فيلم يك سوژه روز است و در قالب كمدي بيشتر مي‌توان به سوي انتقام وحتي نقشه قتل هم پيش رفت!
گزينش بازيگران بسيار سنجيده است، هر كدام در نقش خود و در برابر هم كاملا هماهنگ وجا افتاده اندوخوشبختانه برخلاف بسياري جوامع از جمله جامعه ايراني هنرمندان نامدار بر سر ميزان نقش و جايگاه نامشان با هم دعوايي ندارند! همين سبب شده هر كدام در نقش خود به رقابت تنگاتنگي دست بزنند و همين به گرمي فيلم افزوده است، فيلم ديدني، قابل بحث و قابل تفكر است و يك معضلnagde_film1.5 اجتماعي را با ظرافت خاص كالبدشكافي مي‌كند و هيچ تلاشي براي خنداندن تماشاگر با صحنه هاي ناهنجار و يا حرف هاي ركيك ندارد.